×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

javad seif

فریدون مشیری

سر خود را مزن اينگونه به سنگ
دل ديوانه‌‌ی تنها ! دل تنگ !
منشين در پس اين بهت گران
مدران جامه‌ی جان را  مدران !
مکن ای خسته ، درين بغض درنگ
دل ديوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

پيش اين سنگدلان ، قدر دل و سنگ يکی‌ست
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يکی‌ست
ديدی ، آن را که تو خواندی به جهان يارترين
سينه را ساختی از عشقش ، سرشارترين
آن که می‌گفت منم بهر تو غمخوارترين
چه دلازارترين شد ! چه دلازارترين ؟

نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند
نه همين در غمت اينگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ !
دل ديوانه‌ی تنها ، دل تنگ !

ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زيسته‌ای ، سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش ازين عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون ، رنگ
دل ديوانه تنها ، دل تنگ !

سه شنبه 13 اردیبهشت 1390 - 10:56:38 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


کمی با من مدارا کن


چی بگم


پاییزه


شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل


خسته از شکستنم


منم آدمم اینو بفهمین


برو


آرزو


بی نهایت میخوامت تو رو


باز باران


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

110427 بازدید

4 بازدید امروز

33 بازدید دیروز

270 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements