×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

javad seif

مرگ

زندگي به مرگ گفت : چرا آمدن تو رفتن من است ؟ 

 چرا خنده ي تو گريه ي من است ؟ 

مرگ حرفي نزد 

زندگي دوباره گفت : من با آمدنم خنده مي آورم و تو گريه 

من با بودنم زندگي مي بخشم و تو نيستي  

مرگ ساکت بود

زندگي گفت : رابطه ي من و تو چه احمقانه است !!!

زنده کجا  گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟ 

اما مرگ تنها گوش مي داد  

زندگي فرياد زد : ديوانه ، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟  

و مرگ آرام گفت : تا بفهمي که تو و ديوانگي و عشق و حسرت  

چه بيهوده هستیدد.

دوشنبه 2 خرداد 1390 - 7:26:21 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

سه شنبه 3 خرداد 1390   10:55:38 AM

در گذرگاه زمان ،خیمه شب بازی دهر،با همه تلخی و شیرینی خود میگذرد

عشقها میمیرند ،رنگها رنگ دگر میگیرند

و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ

دست ناخورده بجا می مانند

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 3 خرداد 1390   12:27:43 AM

سلام دوست مهربانم ازمطالب زيبايت سپاسگزارم

مطالبي زيبا درباب فوايد عشق جمع آري كرده ام اگر دوست داريد سر بزنبد وبا نظر زيبايتان دل مارو شاد كنيد

http://jlali.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 2 خرداد 1390   9:09:15 PM

سخن عشق اگر هزاران بار هم گفته ونوشته شود باز هم كم است ازمطلب زيبايت ممنون وسپاسگزارم

آخرین مطالب


کمی با من مدارا کن


چی بگم


پاییزه


شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل


خسته از شکستنم


منم آدمم اینو بفهمین


برو


آرزو


بی نهایت میخوامت تو رو


باز باران


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

110702 بازدید

5 بازدید امروز

101 بازدید دیروز

207 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements