×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

javad seif

آسیمه سر

زينگونه ام که در غم غربت شکيب نيست
گر سر کنم شکايت هجران غريب نيست

جانم بگير و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکيب هست وز جانان شکيب نيست

گمگشته ی ديار محبت کجا رود
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

عاشق منم که يار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و ليکن طبيب نيست

آسيمه سر رسيدی از غربت بيابان

دلخسته ديدمت در آوار خيس باران

وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسيدی

من خود شکسته از خود در فصل نا اميدی

در برکهء دو چشمت نه گريه و نه خنده

گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده

من ره به خلوت عشق هر گز نبرده بودم

پيدا نميشدی تو شايد که مرده بودم

من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم

چشم تو شاعرم بود تا اين ترانه گفتم

در خلوت سرايم يک باره پر کشيدی

آن گاه ای پرنده بار دگر پريدی

جمعه 6 خرداد 1390 - 12:55:42 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


کمی با من مدارا کن


چی بگم


پاییزه


شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل


خسته از شکستنم


منم آدمم اینو بفهمین


برو


آرزو


بی نهایت میخوامت تو رو


باز باران


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

110947 بازدید

48 بازدید امروز

45 بازدید دیروز

250 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements